ردیفی از تریلرهای ایراستریم در انباری در بندر لند یاچت در شهرستان تورستون، واشنگتن، در تاریخ ۲۸ مه ۲۰۰۸ پارک شدهاند. (عکس از درو پرین/خبرگزاری نیوز تریبون از طریق آسوشیتدپرس)
در سال ۲۰۲۰، با تعطیلی استودیوی هنری که در مرکز شهر پالمر اداره میکردم، رویای ساخت و راهاندازی یک استودیوی هنری سیار به ذهنم خطور کرد. ایده من این است که استودیوی سیار را مستقیماً به آن مکان زیبای فضای باز ببرم و نقاشی کنم و در طول مسیر با مردم ملاقات کنم. من ایراستریم را به عنوان تریلر مورد علاقهام انتخاب کردم و شروع به طراحی و تأمین مالی آن کردم.
چیزی که روی کاغذ میفهمم اما در واقعیت نه، این است که این دیدگاه من مستلزم این است که صاحب یک تریلر باشم و آن را اداره کنم.
چند ماه بعد از تحویل گرفتن، یک گپ خودمانی با دوستانم داشتم که مشتاق شنیدن تمام جزئیات بودند. آنها از من سوالاتی در مورد ساخت، مدل و طراحی داخلی پرسیدند که من به راحتی بر اساس مدلهای دقیقی که تحقیق کرده بودم، به آنها پاسخ دادم. اما بعد سوالاتشان دقیقتر شد. وقتی فهمیدند که من واقعاً هرگز وارد جریان هوا نشدهام، آنقدر سریع که متوجه نشوند، زنگ خطر را روی صورتشان پنهان نکردند. من با اعتماد به نفس به ایدههایم به مکالمه ادامه دادم.
متوجه شدم که قبل از اینکه تریلرم را از اوهایو تحویل بگیرم و با آن به آلاسکا برگردم، باید رانندگی با تریلر را یاد بگیرم. با کمک یکی از دوستانم، این کار را انجام دادم.
من کسی هستم که در چادر بزرگ شدم، با چادر دو اتاقه مسخرهای که پدرم در دهه ۹۰ برای خانوادهمان خرید شروع کردم، برپا کردنش دو ساعت طول کشید و در نهایت به یک چادر سه فصل REI رسیدم. حالا روزهای بهتری هم دیده شده است. من حتی الان یک چادر چهار فصل دست دوم دارم! یک راهروی خنک دارم!
تا اینجا، همین بود. حالا، من یک تریلر دارم. آن را میکشم، عقب میبرم، صاف میکنم، خالیاش میکنم، پر از آب میکنم، آویزانش میکنم، سر جایش میگذارم، زمستانگذرانیاش میکنم و غیره.
یادم میآید پارسال در یک محل دفن زباله در تونوپا، نوادا، با مردی آشنا شدم. او این لولهی مارپیچ را روی یک تریلر در سوراخی در کف بتنی نصب کرد، که حالا به نظرم یک فرآیند «تخلیه» خستهکننده است. تریلر او خیلی بزرگ است و جلوی نور خورشید را میگیرد.
او گفت: «پول مفت.» در حالی که من و همسرم شیر آب آشامیدنی ایستگاه را با پارچ آب درب و داغانی که از فروشگاه یک دلاری خریده بودیم پر میکردیم - در حالی که داشتیم زندگی در یک ون را به نمایش میگذاشتیم تا ببینیم واقعاً چیزی هست یا نه. از آن لذت بردیم؛ البته، ما لذت بردیم. «هیچوقت تمام نمیشود. سنجاق کردن، پر کردن، همه کارهای تعمیر و نگهداری.»
حتی در آن زمان، با وجود جریان هوا، با خودم فکر میکردم: آیا واقعاً این همان چیزی است که میخواهم؟ آیا هنوز هم میخواهم یک خانه بزرگ را روی چرخ حمل کنم و یک ایستگاه تخلیه فاضلاب داشته باشم که در آن باید یک شلنگ زبر وصل کنم و فاضلاب را از دکلم به زمین بریزم؟ من هرگز واقعاً خودم را مجبور نکردم روی این ایده کار کنم، زیرا از قبل به ایدهام جذب شده بودم، اما فقط زیر سطح معلق بود.
نکته اینجاست: بله، این تریلر به کلی کار نیاز دارد. چیزهایی هست که هیچکس به من نمیگوید، مثلاً من باید یک راهنمای دنده عقب باشم تا اتصال کامیون را با تریلر خیلی دقیق تنظیم کنم. آیا این کاری است که انسانها باید انجام دهند؟! همچنین آب سیاه و خاکستری میریخت که همانطور که حدس میزدم چندشآور بود.
اما در عین حال فوقالعاده راحت و آرامشبخش است. من اساساً همزمان هم در داخل و هم در خارج از خانه هستم و دو مکان مورد علاقهام فقط با یک دیوار بسیار نازک از هم جدا شدهاند. اگر آفتابسوخته شوم یا باران ببارد، میتوانم وارد تریلر شوم و پنجرهها را باز کنم و از نسیم و منظره لذت ببرم، در حالی که هنوز از مبل لذت میبرم و از عناصر طبیعی نفس میکشم. میتوانم در حالی که غروب خورشید را تماشا میکنم، شام بخورم.
برخلاف چادرها، اگر همسایههای پر سر و صدایی در محل کمپ داشته باشم، میتوانم عقبنشینی کنم. پنکهی داخل خانه صدا میداد. اگر باران شدید ببارد، نگران گودالهایی که در محل خوابم ایجاد میشوند، نیستم.
من هنوز به اطراف نگاه میکنم و در پارکینگهای اجتنابناپذیر تریلرها، از دسترسی آسان آنها به ایستگاههای تخلیه زباله، وایفای و خشکشویی شگفتزده میشوم. حالا من هم یک تریلری هستم، نه فقط یک چادرزن. این یک تلاش جالب برای هویتیابی است، احتمالاً به این دلیل که احساس میکنم به نوعی قویتر هستم و بنابراین در تجهیزات زیباتر و محکمترشان از همه بالاترم.
اما من عاشق این تریلر هستم. عاشق تجربیات مختلفی هستم که در فضای باز به من ارائه میدهد. من بسیار پذیرا هستم و این بخش جدید از هویتم را میپذیرم، که در حین دنبال کردن رویاهایم یک غافلگیری دلپذیر بوده است.
زمان ارسال: ۱۶ ژوئیه ۲۰۲۲


